آسو:
پرویز نیکنام
»استاد ابوالحسن صدیقی، درست مانند کمالالملک همان تحول و همان چشمانداز جدیدی را که او در نقاشی ایران به وجود آورد؛ در مجسمهسازی ایران باعث شد. قبل از کمالالملک، نقاشی ایران، پس از صفویه، گرایش تکنیکی ضعیفی به نقاشی اروپایی پیدا کرد و با شیوهای ابتدایی در این چهارچوب ادامهی حیات میداد. کمالالملک به اروپا رفت و تکنیک پختهی نقاشیِ معمول آنجا را با توانایی و توأم با روحیهی ایرانی به سوغات آورد و نگرشی امروزی به نقاشی ایران داد و این امر کاری بس مهم و شگرف بود و سبب شد که در آینده نقاشی ایران به سهم خود گامهای سریعتری در نقاشی هم سطح دنیا بردارد و با آن حدوداً همگام شود.
قبل از صدیقی نیز مجسمهسازی ما چنین وضعی داشت و بین نقش برجستههای باشکوه تخت جمشید تا کارهای صدیقی، ورطهای به عمق قرنها بود. صدیقی در کارگاه کمالالملک پس از پایان دوره نقاشی به مجسمهسازی روی آورد و سرخود به پیکرتراشی مشغول شد و بعد از کنارهگیری اجباری کمالالملک از سرپرستی مدرسهاش، او هم به فرانسه رفت و به فراگیری پیکرتراشی پرداخت. پس از بازگشت، پرشور و بیوقفه، مجسمهسازی امروز ایران را پایه گذاشت و شیوه و معیاری جدید را در مجسمهسازی ما مطرح کرد و چهرهی بسیاری از معاریف بزرگ ایران را در اذهان ایرانیان تجسم بخشید.«
***
مرتضی ممیز طراح گرافیک و تصویرگر نامی در مقالهای با عنوان »تنها پیکرهساز تنها« در مجلهی کلک در پاییز سال ۱۳۷۴ با ارائهی چنین تصویری از صدیقی مینویسد که او با ساختن مجسمهی فردوسی، سعدی، ابنسینا، نادرشاه افشار، کمالالملک، خیام، یعقوب لیث، باعث شد تا آنها »در زندگی امروز ما حضور پیدا کردند و دوباره در میان ایرانیان قرار گرفتند.«
صدیقی به گفتهی ممیز با آنکه مانند »کمالالملک برداشتی اروپایی دارد و تماشاگر را به یاد مجسمهسازان ایتالیایی میاندازد اما در آثار او کاملاً حالوهوایی ایرانی وجود دارد و این نکتهای است بسیار باارزش، زیرا که چنین تحول مشکلی، به سادگی و سهولت در کارهای هنرمندی از یک فرهنگ با سرمشقهایی از فرهنگ دیگر به وجود نمیآید و باید چنین هنرمندی، علیرغم عطش بیحد فراگیریاش، از توانایی و تسلط کافی در فرهنگ خودی برخوردار باشد ... اما همیشه تلاش اولیها چون صدیقی، نیما، کمالالملک و غیره کاریست کارستان و با صعبی و سختی و تنهایی بیسابقهای همراه است. چنین هنرمندانی، علیرغم تلاش بسیار، میلیمتر به میلیمتر در جستجوهایشان به جلو میروند و فضا و روحیهی بومی را در کار خود ایجاد میکنند و همین امر اغلب مورد توجه نسلهای بعدی و منتقدین سطحی قرار نمیگیرد و داوریهای ناشیانهای را نسبت به ایشان مطرح میکنند ... جدای داوری آثار نیما که به فراوانی و وسعتِ نظر ادیبان ما انجام گرفته، اما در بارهی آثار هنرمندان ما هیچگاه زوایای مختلف جد و جهد ایشان بررسی و ارزیابی درست نشده است.«
تصاویری که اکنون از فردوسی، سعدی، خیام، ابن سینا و ... در ذهن بسیاری از ما وجود دارد، ساختهی ذهن خلاق ابوالحسن صدیقی است و مرتضی ممیز میگوید: »در بین طرحها و نقاشیهایی که در کتاب آثارش چاپ شده، چهرهای از حافظ نیز مشاهده میشود که به دلایلی به تندیس تبدیل نشده است. شاید اگر پیکرهی حافظ هم ساخته میشد، امروز ایرانیان تجسم مشخصتری از این شاعر بزرگ ملی داشتند.«
زندگی صدیقی
ابوالحسین صدیقی در سال ۱۲۷۳ خورشیدی در محلهی اعیاننشین عودلاجان تهران به دنیا آمد. پدرش میرزا محمدباقرخان صدیقالدوله از مستوفیان دربار و مادرش از نوادگان فتحعلیشاه قاجار بود. ابوالحسن در مدرسهی اقدسیه که جزو اولین مدارس به سبک جدید بود تحصیلات ابتدایی را گذراند. بعد به مدرسهی آلیاس رفت که فرانسویها تأسیس کرده بودند. او در همان دورهی کودکی «هر جا کاغذ باطله و مقوا و تخته ــ حتی در و دیوار سفیدی مییافت از نقش و نگار و خطوط و اشکال طفلانه خالی نمیگذاشت. با خمیر نان و موم آدمک میساخت و از گلِ باغچه پیکر حیوانان میپرداخت.»
برو به آدرس
نظرات